مادر

سفره ای که توش عشق باشه میدونی یعنی چی؟؟؟

یعنی اینکه وقتی غذا کمه اضافی میاد یعنی بابا نمیخوره تا مامان بخوره مامان نمیخوره تا بابا بخوره تا بچه ها بخورن معنی مادر شدنو وقتی فهمیدم که میخواستم برم سفر مادرم گفت یکی از بچه ها رو بده من نگه دارم چون مادره چون آسایش منو میخواد گفتم نه چون مادرم نمیتونم از بچم دور باشم رفتیم رستوران پسرم بد غذایی میکرد منم تلاش واسه غذا دادن به اون همسرم گفت غذاتو بخور بعد به پسرمون بده رفتم غذا بخورم از گلوم پایین نمیرفت میدونی چرا؟؟؟چون مادرم... پسرم گرسنست من آخه چجوری غذا بخورم؟؟؟ 

مادر یعنی خستگی زیاد مثل همین الان چشمای خواب آلوده اما نوشتن خاطرات فرزندانم واسه ذوقشون از خوندن خاطرات کودکیشون مادر یعنی وقتی کمرت اونقد درد میکنه که میخوای گریه کنی،اما وقتی بچت تشنست بدوی بری آب براش بیاری یعنی وقتی بچت تب داره تا صبح پاشویش،کنی و نوازشش کنی تا نکنه یه وقت تبش بالا بره...

مادر یعنی عشق یعنی زندگی یعنی شوق لبخند فرزند 

آریانم امید زندگیه من...

هانای نازم نفسم...

دوست داشتنتان فراتر از عشق است فراتر از کلمات اشک هایم از اعماق وجودم لبریزند برای موفقیتتان آینده تان.... 

عاشقانه دوستتان دارم...